رو می کنم به آینه، رو به خودم داد می زنم
ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم
رو می کنم به آینه، من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم این آینه ست یا که منم!!؟
من و ما کم شده ایم، خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاکِ ناپاک ،خالی از معنای آدم شده ایم
دنیا همون بوده و هست ،حقارت از ما و منه
وگرنه پیشِ کائنات زمین مثل یه ارزنه
زمین بزرگ و باز نیست ،دنیای رمز و راز نیست
به هر طرف رو می کنم ،راهِ رهایی باز نیست
من و ما کم شده ایم ،خسته از هم شده ایم...
بنده ی خاک، خاکِ نا پاک ،خالی از معنای آدم شده ایم
دنیا کوچک تر از اونه که ما تصور می کنیم
فقط با یک عکس بزرگ ،چشمامونو پُر می کنیم
به روز ما چی اومده ،من و تو خیلی کم شدیم
پاییز چقدر سنگینی داشت که مثل ساقه خم شدیم
من و ما کم شده ایم ،خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاکِ ناپاک ،خالی از معنای آدم شده ایم
رو می کنم به آینه،رو به خودم داد می زنم
ببین چقدر حقیر شده اوج بلند بودنم
رو می کنم به آینه ،من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم این آینه ست یا که منم!!؟
رو می کنم به آینه...
تاریخ : شنبه 88/7/25 | 1:24 عصر | نگارنده : بی خواب | نظرات مرتبط با مطلب ()